داستان وحشتناکبا خانومم راهی شمال شده بودیم تا یه پنجشنبه و جمعه آرام و خوش
داشته باشیم.حدود غروب از خونه راه افتادیم جاده کمی شلوغ بود
اما جارجرود و رودهن رو که رد کردیم خلوت و خلوت تر شد .
حدودا نیم ساعت مونده بود برسیم که . . .

ادامه مطلب

داستان وحشتناک

خلوت ,داستان ,رد ,کردیم ,رو ,جارجرود ,کردیم خلوت ,رد کردیم ,خلوت و ,و خلوت ,خلوت تر

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

2اسفند مصادف با عمليات پيروز مند عمليات خيبر Practice Reading . . . . . . . . . . . . . . دانلود جزوه pdf arash68 اسلام آباد صدا . 75949768 فایل گرام دل گرفته kavirblasman