داستان وحشتناکبا خانومم راهی شمال شده بودیم تا یه پنجشنبه و جمعه آرام و خوش
داشته باشیم.حدود غروب از خونه راه افتادیم جاده کمی شلوغ بود
اما جارجرود و رودهن رو که رد کردیم خلوت و خلوت تر شد .
حدودا نیم ساعت مونده بود برسیم که . . .
ادامه مطلب
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت